حرفام ته گلوم ته نشین شده. صدام ته جاده غم و غصه نشسته. بوی تلخ اشک و گریه عطر پیراهنمه.

شبا طنین نفست را به همراه می آورند. من چشمانم را بازمیکنم اما امید وار نیستم تو را روبه روی خودم ببینم. صدایت را می شنوم اما امیدی ندارم که این چیزی جز یک خواب و رویا نیست.
هرلحظه احساست می کنم اما مطمئنم حسی نا آشناست.
دارم پژمرده می شوم اما دیده نمی شوم. دیده شدن جز با چشمان تو رو نمی خوام.
تنهایی به جز نبود تو را نمی خواهم.
این زندگی را میخواهم. حتی اگر شانسی برای آن نداشته باشم. اما من میتوانم بهترین انتخاب را داشته باشم حتی اگه سرنوشتی برایم نخواهند..................